خاطرات زندگی من ...

توکل وامید دو بال برای پرواز زندگی به سوی ارامش هستند ...

خاطرات زندگی من ...

توکل وامید دو بال برای پرواز زندگی به سوی ارامش هستند ...

بگذار همه بدانند که ما پاییز را عاشقیم ...

این پاییز چه جادویی تو خودش داره  که من اینقدر عاشقشم !!!

اینقدر زیاد که با هر باد خنکش دلم زیر و رو میشه ..  

شبهای بارونی هم که دیگه نگو ... با روح ادم بازی میکنه ... قرمز و نارنجی و ته مایه ی زرد که با هم ترکیب فوق العاده ای از رنگهای گرم درست کرده که هر چقدر نگاه میکنی سیر نمیشی ... در تراس رو باز گذاشتم ... پاهام یخ کرده ... میخزم زیر پتو ... دلم یه لیوان چایی خوشرنگ میخواد ... 

ترم اول ام با همه ی حواشی اش شروع شد ... این جور که بوش میاد پوستمون کنده خواهد شد ... جو تقریبا سنگینه ... ولی با همه ی اینها من تقریبا راضی ام ... نگرانیم به جمع جمع نااشنای بچه ها برطرف شده 

همه چی خیلی بهتر و ساده تر از تصورم پیش رفت ... ارتباطم با بچه ها خوبه . حتی بینشون دوستای خیلی خوبی هم پیدا کردم که کنارشون گذر زمان رو حس نمیکنم ... هر چند میدونم خیلی خیلی باید بگذره که بتونم با کسی صمیمی و راحت باشم ... و شاید هرگز این اتفاق نیفته ... 

ولی کنار این دوستای جدید هم حس خوبی دارم ..  

همه چی خوبه .. فقط کمی دلم گرفته ... شاید مربوط به اخر هفته های سوت و کور خوابگاه باشه که هر چقدر هم سر خودمونو گرم مبکنیم باز این روز شب نمیشه که نمیشه ... 

باید یه فکری به حال این اخر هفته ها بکنم !!!




نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.